اشک

 

ان شب در سکوت غریبی ، خیالت را با اشک شستم

و در امن ترین گوشه قلبم نشاندم.

در ان تنهایی بیدادگر مونسی نداشتم.

این اشکها بودند که نگذاشتند دلم پرده از راز نهانش برکشد و

لب به شکوه گشاید.

همین اشکها بودند که مرهم زخمهایم شدند و تسلایم دادند.

اشکهایم را دوست دارم ،اشکهایی که ار درد  صداقت می بارند....

اشکهایم برای تو ، که در شبهای بی تپش گاهی سراغی از

این دل دیوانه بگیری.

اشکهایم را نگه دار. 

نظرات 1 + ارسال نظر
مژده دوشنبه 26 شهریور‌ماه سال 1386 ساعت 03:42 ب.ظ http://mozhdeh.blogsky.com/

سلااااام
خیلی قشنگ بود
خوشحال میشم اگه به وبلاگ منم سر بزنید
ممنووووووووووووووووون

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد