ما چون ز دزی پای کشیدیم ،کشیدیم

امید ز هر کس که بریدیم ، بریدیم

دل نیست کبوتر که چو بر خاست نشیند

از گوشه بامی که پریدیم ، پریدیم

بیاااااااااااااااااااااا


التماست نمی کنم


هرگز گمان نکن که این واژه را در وادی آوازهای من خواهی شنید
 تنها می نویسم بیا

بیا و لحظه یی کنار فانوس نفس های من آرام بگیر

 نگاه کن!

 ساعت از سکوت ترانه هم گذشته است

 اگرنگاه گمانم به راه آمدنت نبود،
 
 ساعتی پیش، این انتظار شبانه را به خلوت ناب خواب های تو می سپردم
 
 به چراغ همین کوچه ی کوتاه مان قسم
 
 بارش قطره یی از ابر بارانی نگاهم کافی ست
 
 تا از تنگه ی تولد ترانه طلوع کنی 
 
اما
 تو را به جان نفس های نرم کبوتران هره نشین
 
 بیا و امشب را  بی واسطه ی سکسکه های گریه کنارم باش

 مگر چه می شود،  یکبار بی پوشش پرده ی باران تماشایت کنم ؟ 

اسمون

خوش به حال آسمون که هر وقت دلش بگیره بی بهونه می باره ..

به کسی توجه نمی کنه
...

از کسی خجالت نمی
کشه..

می باره و می باره و
...

اینقدر می باره تا آبی
شه..

‌آفتابی شه
...!!!

کاش
...

کاش می شد مثل آسمون
بود...

کاش می شد وقتی دلت گرفت اونقدر بباری تا بالاخره آفتابی
شی..

بعدش هم انگار نه انگار که بارشی بوده
...